واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۵۸

۱

اگر لذت شناس درد سازی جان شیرین را

ز نعمتهای الوان می شماری اشک خونین را

۲

لب از دندان کبود و، چهره از درد طلب کاهی

طلا و لاجوردی نیست زین به خانه دین را

۳

گدایان را به تاج پادشاهی سر فرو ناید

چه نسبت آشنایی با سر شوریده بالین را

۴

بهم کی اختلاط شور و شیرین راست می آید؟

به شور عشق، نتوان جمع کردن خواب شیرین را

۵

شدی چون پیر، ازین منزل دگر برکنده باید شد

که از پشت خمت زین میکند مرگ اسب چوبین را

۶

به آشوب جهان هر کس که تن در داد، فارغ شد

ز سیل تندی توسن، چه پروا خانه زین را

۷

گذشتن از بر بدطینتان، بد طینتی آرد

گذار از شوره زاران، شور سازد آب شیرین را

۸

در اقلیم قناعت، زان سبب تنگی نمی باشد

که بیرون کرده ز آنجا، سازگاری رسم و آیین را

۹

برافتاده است واعظ، از جهان رسم سخن فهمی

دلت صحبت چو خواهد،یاد کن یاران پیشین را

تصاویر و صوت

نظرات