واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۶۱۶

۱

زینت اهل صفا، آمده عریان بدنی

زده فانوس دم از نور، ز یک پیرهنی

۲

بعد مردن، به تن مرد خدا بر در دوست

جامه‌ای نیست برازنده‌تر، از بی‌کفنی

۳

تار و پود تن زارت چو ز هم خواهد ریخت

گو قبا قطنی و مندیل نباشد فتنی

۴

می‌شود چون کفن از خون تو، گلبندی چند

نازک‌اندامی و، تن‌پروری و، گل‌بدنی!

۵

نیم رنگست بسی جامه هستی، غم نیست

نبود جامه اگر سوسنی و یاسمنی

۶

نکنی گر سفر مکه و یثرب، چه غم است؟

طاق درگاه ضرور است که باشد مدنی!

۷

شعله هرگز نشود جانب پستی مایل

روشنان را نبود میل به دنیای دنی

۸

ساده‌دل باش، اگر نور و صفا می‌خواهی

که کم از نقش شود، آب عقیق یمنی

۹

مشکن قدر خود از خنده بی‌جا واعظ

که گشودن لب خود نیست به جز خودشکنی

تصاویر و صوت

دیوان ملا محمدرفیع واعظ قزوینی (با تصحیح و مقدمه و فهارس) به کوشش سید حسن سادات ناصری - ملا محمد رفیع واعظ قزوینی - تصویر ۴۶۷

نظرات