واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

شمارهٔ ۶۶

۱

به پیری، از چه رو می افگنی کار جوانی را

چه میدانی که سلخی هست، ماه زندگانی را

۲

کسی کز بار پیری حلقه شد قد چو شمشادش

سراپا چشم گردیده است و، میجوید جوانی را

۳

دلیلی بهتر از افتادگی نبود ره حق را

که از بالای پستی، آب دارد این روانی را

۴

در آفت خانه دنیا، تلاش خاکساری کن

زمین بودن سپر باشد، بلای آسمانی را

۵

اگر خواهی نشاط، از حاصل گیتی بکش دامن

که دارد سرو، از آزادگی رقص روانی را

۶

به وضع کهنه دیر این جهان، با این دل غمگین

بسی خندی، اگر بینی رباط زعفرانی را

۷

گرفت از دست ما پیری، همه بود و نبود ما

به ما نگذاشت واعظ، هیچ جز داغ جوانی را

تصاویر و صوت

نظرات