
واعظ قزوینی
شمارهٔ ۸
۱
الهی نفرت از ما ده، بنوعی اهل دنیا را
که ره ندهد کسی در دل غبار کینه ما را
۲
عطا کن مشرب افتادگی، پیش درشتانم
تو کز همواری افگندی به پای کوه صحرا را
۳
نگردیدیم نرم از آسیای گردش گردون
به پای گردش چشمی بیفگن دانه ما را
۴
در آن دم کاید از ذکر تو در شورش عجب نبود
زبان موج اگر افتد برون از کام، دریا را
۵
مگر در وسعتآباد خیالت سر کند ورنه
نگنجد شور مجنون تو در آغوش صحرا را
۶
شود شاید می فکر ترا مینا دل واعظ
به دست آتش شوقی بده این سنگ خارا را
تصاویر و صوت

نظرات