
وحشی بافقی
شمارهٔ ۲۷۸
۱
مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم
که گر از چشم یار افتم ز چشم اعتبار افتم
۲
شراب لطفْ پُر در جام میریزی و میترسم
که زود آخِر شود این باده و من در خُمار افتم
۳
به مجلس میروم اندیشناک ای عشق آتش دم
بِدَم بر من فُسونی تا قبول طبعِ یار افتم
۴
ز یُمنِ عشق بر وضعِ جهانْ خوشْ خندهها کردم
مَعاذالله اگر روزی به دست روزگار افتم
۵
تَظَلُّم آنقَدَر دارم میانِ راهت افتاده
که چندانی نگه داری که من بر یک کنار افتم
۶
عَجَب کیفیّتی دارم بلند از عشق و میترسم
که چون منصور حرفی گویم و در پای دار افتم
۷
دگر روز سواری آمد و شد وقت آن، وحشی!
که او تازد به صحرا من به راه انتظار افتم
تصاویر و صوت

نظرات
مسعود پارسی
بهزاد
Ali Hadjimohamadali
یهودا خرم
مرضیه
سید مجید نجفی
عاشق خسته دل