
وحشی بافقی
شمارهٔ ۳۱۴
۱
آورده اقبالم دگر تا سجدهٔ این در کنم
شکرانهٔ هر سجدهای صد سجدهٔ دیگر کنم
۲
کردم سراپا خویش را چشم از پی طی رهت
کز بهر سجده بر درت خود را تمامی سرکنم
۳
گوگرد احمر کی کند کار غبار راه تو
این کیمیاگر باشدم خاک سیه را زر کنم
۴
تو خوش به دولت خواب کن گر پاسبانی بایدت
من از دعای نیم شب گردون پر از لشکر کنم
۵
خصمت که هست اندر قفس بگذار با آه منش
کو را اگریاقوت شد زین شعله خاکستر کنم
۶
گر توتیایی افکنی در دیده ام از راه خود
از رشک چشم خود نمک در دیدهٔ اخترکنم
۷
بر اوج تختت کاندر او سیمرغ شهپر گم کند
من پشه و از پشه کم کی عرض بال و پرکنم
۸
وحشی چه پیش آرد که آن ایثار راهت را سزد
از مخزن فیضت مگر دامن پر از گوهر کنم
تصاویر و صوت


نظرات