
وحشی بافقی
بخش ۱۱ - حکایت
به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیلی نکویی
که لیلی گرچه در چشم تو حوریست
به هر جزوی ز حسن او قصوریست
ز حرف عیبجو مجنون برآشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت
اگر در دیدهٔ مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
تو کی دانی که لیلی چون نکویی است
کزو چشمت همین بر زلف و رویی است
تو قد بینی و مجنون جلوه ناز
تو چشم و او نگاه ناوک انداز
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو، او اشارتهای ابرو
دل مجنون ز شکر خنده خونست
تو لب میبینی و دندان که چونست
کسی کاو را تو لیلی کردهای نام
نه آن لیلیست کز من برده آرام
اگر میبود لیلی بد نمیبود
ترا رد کردن او حد نمیبود
مزاج عشق بس مشکل پسند است
قبول عشق برجایی بلند است
شکار عشق نبود هر هوسناک
نبندد عشق هر صیدی به فتراک
عقاب آنجا که در پرواز باشد
کجا از صعوه صید انداز باشد
گوزنی بس قوی بنیاد باید
که بر وی شیر سیلی آزماید
مکن باور که هرگز تر کند کام
ز آب جو نهنگ لجه آشام
دلی باید که چون عشق آورد زور
شکیبد با وجود یک جهان شور
اگر داری دلی در سینه تنگ
مجال غم در او فرسنگ فرسنگ
صلای عشق درده ورنه زنهار
سر کوی فراغ از دست مگذار
در آن توفان که عشق آتش انگیز
کند باد جنون را آتش آمیز
اساسی گر نداری کوه بنیاد
غم خود خور که کاهی در ره باد
یکی بحر است عشق بی کرانه
در او آتش زبانه در زبانه
اگر مرغابیی اینجا مزن پر
در این آتش سمندر شو سمندر
یکی خیل است عشق عافیت سوز
هجومش در ترقی روز در روز
فراغ بال اگر داری غنیمت
ازین لشکر هزیمت کن هزیمت
ز ما تا عشق بس راه درازیست
به هر گامی نشیبی و فرازیست
نشیبش چیست خاک راه گشتن
فراز او کدام از خود گذشتن
نشان آنکه عشقش کارفرماست
ثبات سعی در قطع تمناست
دلیل آنکه عشقش در نهاد است
وفای عهد بر ترک مراد است
چه باشد رکن عشق و عشقبازی ؟
ز لوث آرزو گشتن نمازی
غرضها را همه یک سو نهادن
عنان خود به دست دوست دادن
اگر گوید در آتش رو، روی خوش
گلستان دانی آتشگاه و آتش
وگر گوید که در دریا فکن رخت
روی با رخت و منت دار از بخت
به گردن پاس داری طوق تسلیم
نیابی فرق از امید تا بیم
نه هجرت غم دهد نی وصل شادی
یکی دانی مراد و نامرادی
اگر سد سال پامالت کند درد
نیامیزد به طرف دامنت گرد
به هر فکر و به هر حال و به هر کار
چه در فخر و چه در ننگ و چه در عار
به هر صورت که نبود نا گزیرت
بجز معشوق نبود در ضمیرت
تصاویر و صوت




نظرات
مسعود رستگاری
دکتر سیدعلی کرامتی مقدم
حقیر
مهدی
سید مهدی
mowjehasti
محمد حیدرنیا
سینا
امیر
محمود صفاری بیدگلی mahmudsaffari@yahoo.com
همایون
پاسخ به 2تن ازکاربران(آقایان کرامتی مقدم و صفاری) این روایتهاکه هیچ ریشه و پایه ی درستی ندارن چگونه درنهانخانه ی برخی جای میفته که... خاوریان برعکس باختریان(غربیان)بجای نوشتن آنچه تجربه کردن به نقل روایتی(دربیشترجاها)سانسورشده و باغرض آمیخته بشکل سینه بسینه بسنده کردن.آنچه هم اکنون دربرخی جاهای کشور رخ میده رو با روایتی که همین مدعیان روایتهای هزارواندی سال پیش میدن قیاس کنید سره از ناسره روشن میشه=دربرخی جاها جای سیاه و سپید بکل عوض میشه!!! بشکل تجربی هم میشه آزمودکه نقل قول و روایت تاحد180درجه هم میتونه جابجابشه=به کسی بگیدچیزی رو که او به دیگری بگه واونیز به.. بهمین شکل تا10تن تاببینید که پیام نخست چه اندازه دستخوش تحریف میشه(گرچه ناخواسته وبی غرض)حال شما با ذهن غرض آلود بهر بهانه ونیتی بخوایددر این سیر روایت بخاطر خداظاهرا و بخاطرآنچه سودمیرسونه(دراصل)دستی ببرید که نتیجه ازین هم پیچیده تر میشه دربیت رفتن درآتش صنعت تلمیح رو نمیبینیم واگرباشه نیز بکدام داستان؟! خود زندگی دراین دنیای سه بعدی و جهان2گانگی ها درآتش بودنه از2گانگی نیز اگر بتونیم برای لحظاتی برهیم و به یکپارچگی با ذات نازنینش برسیم هم مادام که درجسم فیزیکی هستیم ناگزیر از فرونشست درعالم2گانگی ها هستیم گرچه میتونه بسیارمتفاوت باشه حالا غمی(بنیان فیزیک افکن) از دوری و عشقی آتش فشان و گدازنده رو میشه حس کرد اگراین دوری ازآن ...(واژه کم میاره=نمیشه باواژگان جهان2گانه*خیروشر*نوروتاریکی*تندرستی و بیماری*زندگی و مرگ*فهمیدگی و نفهمی و در1واژه که چینیان بزیبایی بیان کردن یین و یانگ که درشکم هم هستند از عالم یگانه گفت تنها آتش هجران درعالم دوگانه حس میشه از سوی کسی که ازعالم یگانه خبر و دریافتی حس کرده و یا دراو هرچنداندک بامتر دنیای دوگانه زیسته)رو بخوایم به باحس زیبای بزرگان عارفی همچون وحشی بیان کنیم جز ازآتش و درسوزندگیش روان شدن ازچی میتونیم بگیم؟ تلمیح نیست و بیان احساسه درماموریتی سراپاسوز وشور درجهان 2گانه هرچندحسش هجرانه و سوختن و اشک ریختن اما کسی که درجهان2گانه نیز رابطه رو نگه داشته این رو باهمه ی عالم 2گانه که مانند خواب توهمی بیش نیست عوض نمیکنه همه ی بیتهایی که وحشی نازنین بیان کرده روایت همینه وچه زیبا روایت کرده ازین زیباترنمیشه ترجمان حس کسی که به وحدت رسیده و بگفته ی برخی فقر و فنا و بسیار دوره از عالم وبهتره بگیم عوالم متوهمان
یزدانپناه عسکری
یزدانپناه عسکری
یزدانپناه عسکری
عاشق حافظ