وحشی بافقی

وحشی بافقی

بخش ۱۱ - حکایت

۱

به مجنون گفت روزی عیب جویی

که پیدا کن به از لیلی نکویی

۲

که لیلی گرچه در چشم تو حوریست

به هر جزوی ز حسن او قصوریست

۳

ز حرف عیب‌جو مجنون برآشفت

در آن آشفتگی خندان شد و گفت

۴

اگر در دیدهٔ مجنون نشینی

به غیر از خوبی لیلی نبینی

۵

تو کی دانی که لیلی چون نکویی است

کزو چشمت همین بر زلف و رویی است

۶

تو قد بینی و مجنون جلوه ناز

تو چشم و او نگاه ناوک انداز

۷

تو مو بینی و مجنون پیچش مو

تو ابرو، او اشارت‌های ابرو

۸

دل مجنون ز شکر خنده خونست

تو لب می‌بینی و دندان که چونست

۹

کسی کاو را تو لیلی کرده‌ای نام

نه آن لیلی‌ست کز من برده آرام

۱۰

اگر می‌بود لیلی بد نمی‌بود

ترا رد کردن او حد نمی‌بود

۱۱

مزاج عشق بس مشکل پسند است

قبول عشق برجایی بلند است

۱۲

شکار عشق نبود هر هوسناک

نبندد عشق هر صیدی به فتراک

۱۳

عقاب آنجا که در پرواز باشد

کجا از صعوه صید انداز باشد

۱۴

گوزنی بس قوی بنیاد باید

که بر وی شیر سیلی آزماید

۱۵

مکن باور که هرگز تر کند کام

ز آب جو نهنگ لجه آشام

۱۶

دلی باید که چون عشق آورد زور

شکیبد با وجود یک جهان شور

۱۷

اگر داری دلی در سینه تنگ

مجال غم در او فرسنگ فرسنگ

۱۸

صلای عشق درده ورنه زنهار

سر کوی فراغ از دست مگذار

۱۹

در آن توفان که عشق آتش انگیز

کند باد جنون را آتش آمیز

۲۰

اساسی گر نداری کوه بنیاد

غم خود خور که کاهی در ره باد

۲۱

یکی بحر است عشق بی کرانه

در او آتش زبانه در زبانه

۲۲

اگر مرغابیی اینجا مزن پر

در این آتش سمندر شو سمندر

۲۳

یکی خیل است عشق عافیت سوز

هجومش در ترقی روز در روز

۲۴

فراغ بال اگر داری غنیمت

ازین لشکر هزیمت کن هزیمت

۲۵

ز ما تا عشق بس راه درازیست

به هر گامی نشیبی و فرازیست

۲۶

نشیبش چیست خاک راه گشتن

فراز او کدام از خود گذشتن

۲۷

نشان آنکه عشقش کارفرماست

ثبات سعی در قطع تمناست

۲۸

دلیل آنکه عشقش در نهاد است

وفای عهد بر ترک مراد است

۲۹

چه باشد رکن عشق و عشقبازی ؟

ز لوث آرزو گشتن نمازی

۳۰

غرضها را همه یک سو نهادن

عنان خود به دست دوست دادن

۳۱

اگر گوید در آتش رو، روی خوش

گلستان دانی آتشگاه و آتش

۳۲

وگر گوید که در دریا فکن رخت

روی با رخت و منت دار از بخت

۳۳

به گردن پاس داری طوق تسلیم

نیابی فرق از امید تا بیم

۳۴

نه هجرت غم دهد نی وصل شادی

یکی دانی مراد و نامرادی

۳۵

اگر سد سال پامالت کند درد

نیامیزد به طرف دامنت گرد

۳۶

به هر فکر و به هر حال و به هر کار

چه در فخر و چه در ننگ و چه در عار

۳۷

به هر صورت که نبود نا گزیرت

بجز معشوق نبود در ضمیرت

تصاویر و صوت

دیوان وحشی بافقی به کوشش پرویز بابائی - وحشی بافقی - تصویر ۴۳۷
دیوان وحشی بافقی به کوشش حسین نخعی - وحشی بافقی - تصویر ۶۳۴
دیوان کامل وحشی بافقی به کوشش م. درویش با مقدمهٔ سعید نفیسی - وحشی بافقی - تصویر ۵۴۵
دیوان کامل شمس الدین محمد وحشی بافقی به کوشش ایرج افشار - وحشی بافقی, وحشی بافقی, وحشی بافقی, وحشی بافقی - تصویر ۲۲۷

نظرات

user_image
مسعود رستگاری
۱۳۹۱/۰۲/۰۶ - ۱۵:۴۲:۱۸
در بیت دوازدهم ، مصرع اول ، هوسناک صحیح است
user_image
دکتر سیدعلی کرامتی مقدم
۱۳۹۱/۱۰/۲۶ - ۱۴:۲۸:۴۹
مصراع اگر گوید در آتش رو روی خوش نشانه ی اعتقاد شیعی وحشی بافقی است که به ماجرای امام صادق(ع) و خراسانی اشاره دارد: مأمون رقی می گوید: در محضر سرور و مولایم امام صادق(ع) بودم که سهل بن حسن خراسانی داخل شد، بر امام سلام کرد و نشست. سپس گفت: ای فرزند پیامبر! رحمت و رأفت از آن شماست و شما خاندان امامت هستید، چه چیزی مانع اقدام شما برای گرفتن حکومت اسلامی می شود در حالی که شما همین الان از پیروان خود یکصد هزار شمشیرزن می توانی داشته باشی و آنان پیشاپیش تو شمشیر می زنند. امام صادق(ع) به آن مرد خراسانی فرمود: خدا حقت را حفظ بکند بنشین. سپس امام صادق(ع) به حنیفه گفت: ای حنیفه تنور را آتش بزن. حنیفه تنور را آتش زد و تنور یکپارچه آتش شد و اطراف تنور از شدت گرما سفید شد. امام صادق(ع) به آن مرد خراسانی فرمود: بلند شو و خود را به تنور بینداز و در وسط آتش بنشین. خراسانی گفت: سرور و مولایم! مرا با آتش معذب مکن و مرا از این امر معاف بدار، خداوند تو را معاف بدارد. امام به او فرمود: تو را از این کار معاف کردم. در این حال هارون مکی به محضر امام صادق(ع) رسید و کفشش هم در دستش بود و بر امام سلام کرد. امام به هارون مکی فرمود: کفشت را به زمین بینداز و برو در داخل تنور در میان آتش بنشین. هارون مکی کفش خود را زمین انداخت و در میان تنور نشست. امام شروع کرد به گفتگو با آن مرد خراسانی و از اوضاع و احوال خراسان سؤال می کرد. پس از آن به مرد خراسانی فرمود: بلند شو و نگاه بکن و ببین در تنور چه خبر است. مرد خراسانی به تنور نگاه کرد و دید که هارون مکی چهار زانو در میان آتش نشسته است. پس از آن هارون مکی از تنور بیرون آمد و بر ما سلام کرد و نشست. امام به مرد خراسانی فرمود: در خراسان چند نفر مانند این فرد پیدا می شوند؟ خراسانی گفت: به خدا قسم حتی یک نفر هم مانند این فرد پیدا نمی شود. پس از آن امام صادق(ع) فرمود: ما در زمانی که پنج نفر یاور نداریم دست به قیام مسلحانه نمی زنیم. ما بهتر از دیگران وقت خروج و قیام مسلحانه را می دانیم (بحارالانوار، ج 47، چاپ بیروت، ص 123، ح 172، باب 27 - سفینه البحار، ماده هرن - منتهی الامال، ج 2، ص 267، چاپ هجرت).
user_image
حقیر
۱۳۹۳/۰۸/۲۸ - ۰۵:۲۲:۰۶
در بیت هفتم به نظر به جای «مجنون» باید «من» قرار بگیرد:تو مو می‌بینی و «من» پیچش موتو ابرو من اشارت‌های ابرو
user_image
مهدی
۱۳۹۳/۱۱/۰۲ - ۱۴:۳۳:۲۲
براساس متون دیگر در بیت دهم به جای «رد کردن» به نظر می رسد «بد گفتن» صحیح تر باشد. این امر با مراعات مصرع اول نیز صحیح تر به نظر می رسداگر می بود لیلی بد نمی بودتو را بد گفتن او حد نمی بود
user_image
سید مهدی
۱۳۹۴/۰۳/۲۱ - ۰۲:۱۳:۳۹
در بیت سی وپنجمم"صد سال" صحیح است.
user_image
mowjehasti
۱۳۹۴/۰۶/۰۱ - ۱۸:۳۴:۵۰
با عرض سلامبیت پنجم نیاز به تصحیح دارد :کزو چشمت همین بر زلف و رویی است
user_image
محمد حیدرنیا
۱۳۹۵/۰۲/۲۷ - ۱۲:۰۲:۱۰
صحیح بیت پنجم بدین گونه است :تو کی دانی که لیلی چون نکوی است ؟کزو چشمت همین بر زلف و روی است .
user_image
سینا
۱۳۹۷/۱۰/۱۷ - ۰۰:۵۷:۱۵
سلامبیت 5 نیاز به تصحیح دارهنکویی و روی قافیه نیستن بنابراین یا در مصرع اول باید نکویی تبدیل به نکوی بشه یا در مصرع دوم روی تبدیل به روییممنون
user_image
امیر
۱۳۹۹/۰۲/۱۹ - ۱۹:۰۹:۰۷
دکتر کرامتی مقدم بهتر بود میگفتن به نظر من اینگونه است نه اینکه سلایق و علایق شخصی رو به نمایندگی از طرف سایرین بیان کنند،من در کل این شعر اثری از ارتباط با امام صادق نمیبینم و وحشی در اینجا از آتش ابراهیم و گلستان و عشق خالصانه حضرت ابراهیم به خداوند سخن فرمودند،با عرض پوزش ....
user_image
محمود صفاری بیدگلی mahmudsaffari@yahoo.com
۱۳۹۹/۰۷/۲۲ - ۱۳:۰۵:۵۰
آقای امیر اگه به این نکته توجه بفرمایند، شاید براشون قابل‌قبول باشه: ابراهیم رو به عنوان مجازات در آتش می‌اندازند، نه اینکه به او بگویند: برو درون آتش و او برود؛ اما در ماجرای مرد خراسانی و.. ، امام صادق به هارون مکی دستور می‌دهد: برو درون آتش، و اوهم می‌رود، دقیقاً معنی مصراع «اگر گوید در آتش رو، روی خوش»، و معنی این مصراع، از ماجرای آتش ابراهیم به دور است. بنابراین، توضیحات جناب دکتر مقدم، به نظر این حقیر، کاملاً درست است.
user_image
همایون
۱۴۰۰/۰۶/۰۵ - ۰۵:۴۴:۰۵
در
پاسخ به 2تن ازکاربران(آقایان کرامتی مقدم و صفاری) این روایتهاکه هیچ ریشه  و پایه ی درستی ندارن چگونه درنهانخانه ی برخی جای میفته که... خاوریان برعکس باختریان(غربیان)بجای نوشتن آنچه تجربه کردن به نقل روایتی(دربیشترجاها)سانسورشده و باغرض آمیخته بشکل سینه بسینه بسنده کردن.آنچه هم اکنون دربرخی جاهای کشور رخ میده رو با روایتی که همین مدعیان روایتهای هزارواندی سال پیش میدن قیاس کنید سره از ناسره روشن میشه=دربرخی جاها جای سیاه و سپید بکل عوض میشه!!! بشکل تجربی هم میشه آزمودکه نقل قول و روایت تاحد180درجه هم میتونه جابجابشه=به کسی بگیدچیزی رو که او به دیگری بگه واونیز به.. بهمین شکل تا10تن تاببینید که پیام نخست چه اندازه دستخوش تحریف میشه(گرچه ناخواسته وبی غرض)حال شما با ذهن غرض آلود بهر بهانه ونیتی بخوایددر این سیر روایت بخاطر خداظاهرا و بخاطرآنچه سودمیرسونه(دراصل)دستی ببرید که نتیجه ازین هم پیچیده تر میشه دربیت رفتن درآتش صنعت تلمیح رو نمیبینیم واگرباشه نیز بکدام داستان؟! خود زندگی دراین دنیای سه بعدی و جهان2گانگی ها درآتش بودنه از2گانگی نیز اگر بتونیم برای لحظاتی برهیم و به یکپارچگی با ذات نازنینش برسیم هم مادام که درجسم فیزیکی هستیم ناگزیر از فرونشست درعالم2گانگی ها هستیم گرچه میتونه بسیارمتفاوت باشه حالا غمی(بنیان فیزیک افکن) از دوری و عشقی آتش فشان و گدازنده رو میشه حس کرد    اگراین دوری ازآن ...(واژه کم میاره=نمیشه باواژگان جهان2گانه*خیروشر*نوروتاریکی*تندرستی و بیماری*زندگی و مرگ*فهمیدگی و نفهمی و در1واژه که چینیان بزیبایی بیان کردن یین و یانگ که درشکم هم هستند از عالم یگانه گفت تنها آتش هجران درعالم دوگانه حس میشه از سوی کسی که ازعالم یگانه خبر و دریافتی حس کرده و یا دراو هرچنداندک بامتر دنیای دوگانه زیسته)رو بخوایم به باحس زیبای بزرگان عارفی همچون وحشی بیان کنیم جز ازآتش و درسوزندگیش روان شدن ازچی میتونیم بگیم؟ تلمیح نیست و بیان احساسه درماموریتی سراپاسوز وشور درجهان 2گانه هرچندحسش هجرانه و سوختن و اشک ریختن اما کسی که درجهان2گانه نیز رابطه رو نگه داشته این رو باهمه ی عالم 2گانه که مانند خواب توهمی بیش نیست عوض نمیکنه        همه ی بیتهایی که وحشی نازنین بیان کرده روایت همینه وچه زیبا روایت کرده ازین زیباترنمیشه ترجمان حس کسی که به وحدت رسیده و بگفته ی برخی فقر و فنا و بسیار دوره از عالم وبهتره بگیم  عوالم متوهمان
user_image
یزدانپناه عسکری
۱۴۰۲/۰۳/۱۲ - ۲۰:۳۷:۰۳
11- مزاج عشق بس مشکل پسند است - قبول عشق برجایی بلند است  12- شکار عشق نبود هر هوسناک - نبندد عشق هر صیدی به فتراک  13- عقاب آنجا که در پرواز باشد - کجا از صعوه صید انداز باشد 14- گوزنی بس قوی بنیاد باید - که بر وی شیر سیلی آزماید *** [یزدانپناه عسکری] شکار عشق کار غریبی است . غیر قابل پیش بینی و هیجان انگیز . معذالک شکارچی به تجربه و اقتدار قوی بنیاد شخصی اش اعتماد و به مطلوب ترین نحو ممکن اقدام کند . 3:197
user_image
یزدانپناه عسکری
۱۴۰۲/۰۳/۱۲ - ۲۱:۰۲:۳۴
21- یکی بحر است عشق بی کرانه - در او آتش زبانه در زبانه  22- اگر مرغابیی اینجا مزن پر - در این آتش سمندر شو سمندر 23- یکی خیل است عشق عافیت سوز - هجومش در ترقی روز در روز *** [یزدانپناه عسکری] این طبیعت عشق بی کرانه است که با گذشتن از آستانه معینی، نقشه و طرحی نو در اندازد، زبانه در زبانه، روز در روز. 12:85
user_image
یزدانپناه عسکری
۱۴۰۲/۰۳/۱۲ - ۲۱:۱۶:۱۰
25- ز ما تا عشق بس راه درازیست - به هر گامی نشیبی و فرازیست  26- نشیبش چیست خاک راه گشتن - فراز او کدام از خود گذشتن  *** [یزدانپناه عسکری] نشیبش چیست از خود گذشتن - فراز او غباری در راه  گشتن 4:102
user_image
عاشق حافظ
۱۴۰۲/۰۷/۲۲ - ۰۳:۴۶:۳۶
بسیار شعر زیباییست که جوابی دندان شکن به تمامی کسانی است که از معشوق دیگران ایراد می گیرند