وحشی بافقی

وحشی بافقی

بخش ۱۲ - حکایت

۱

یکی فرهاد را در بیستون دید

ز وضع بیستونش باز پرسید

۲

ز شیرین گفت در هر سو نشانی‌ست

به هر سنگی ز شیرین داستانی است

۳

فلان روز این طرف فرمود آهنگ

فرود آمد ز گلگون در فلان سنگ

۴

فلان جا ایستاد و سوی من دید

فلان نقش فلان سنگم پسندید

۵

فلان جا ماند گلگون از تک و پو

به گردن بردم او را تا فلان سوی

۶

غرض کز گفتگو بودش همین کام

که شیرین را به تقریبی برد نام

تصاویر و صوت

دیوان کامل وحشی بافقی به کوشش م. درویش با مقدمهٔ سعید نفیسی - وحشی بافقی - تصویر ۵۴۷
دیوان وحشی بافقی به کوشش حسین نخعی - وحشی بافقی - تصویر ۶۳۶

نظرات

user_image
فیروزه
۱۳۹۱/۰۲/۰۴ - ۰۹:۲۹:۲۰
من عاشق این شعر بوده و هستم ولی نام شاعر شیرین سخن ان را نمی دانستم! روحش شاد!