یغمای جندقی

یغمای جندقی

شمارهٔ ۱۰۶

۱

دانی از بهر چه ته جرعه فشانند به خاک

تا به هوش آید و مستانه کند خدمت تاک

۲

دجله دور است و مرا وقت نه ای شیخ مزن

بر گریبان می آلوده من دامنپاک

۳

باده تلخ گواراست نه حلوا چه عجب

ذوق این خرمگسانش نکند گر ادراک

۴

نهی منکر مکن ای شیخ و ملولم مپسند

که نه انصاف بود می به قدح من غمناک

۵

در نیارد غمش از پا که به دستش جامی است

هیچش از زهر زیان نیست که دارد تریاک

۶

پیر میخانه قدح دادم و بر صدر نشاند

مفتی شهر گرم قدر ندانست چه باک

۷

در حریم حرم دیده از آن گشت مقیم

مژه کز ساحت میخانه برو بد خاشاک

۸

زاهد صومعه گو توبه مفرمای که من

در ورع سستم ودر توبه شکستن چالاک

۹

من و میخانه و پیمانه و ساغر یغما

زاهد و مسجد و تسبیح و ردا و مسواک

تصاویر و صوت

نظرات