
یغمای جندقی
شمارهٔ ۱۳۱
۱
چهره آذرگون ز آذرگون شراب آورده ای
آب کار دلبری از کار آب آورده ای
۲
زآن دهانم دیده دریا کردی و گوئی که کرد
این تو به دانی که دریا از سراب آورده ای
۳
کرده ای تاراج هشیاران و مست افتاده ای
داده ای فرمان بیداری و خواب آورده ای
۴
خود حباب آید ز دریا مر مرا از اشک چشم
تو دگرگون باز دریا از حباب آورده ای
۵
کج همی تابی به من در کار آن پیچیده زلف
کج پلاسی بین که موئی از طناب آورده ای
۶
ز اشک چشم لخت دل بارد هماره جزع تو
چشم بندی بین که از باران سحاب آورده ای
۷
گرچه آیاتی است یغما نظم یاران ز این غزل
نسخ آن آیات را فصل الخطاب آورده ای
نظرات