یغمای جندقی

یغمای جندقی

شمارهٔ ۶۶

۱

چرخ نیلی به گل از مشک ترت غالیه سود

که به گل گفت که خورشید نشاید اندود

۲

خانه ها کرد سیه حسن تو و ز تخم عمل

سبز شد سنبل خط وانچه همی کشت درود

۳

دود از آتش همه رسم است که اول خیزد

آتش چهر تو را خاست در آخر ز چه دود

۴

بنگر آن خط و لب و گونه که گوئی یوسف

یافت خاتم ز سلیمان و ز ره از داود

۵

در تو هرچ آن بود اسرار نکوئی همه هست

جز دهان و کمر آنهم عدمی به ز وجود

۶

شهری اندر هوس قامت و رخسار تواند

تا که را بخت بلند افتد و کوکب مسعود

۷

شیخ را دیدم و گفتم مگر از عهد قدیم

قدری به شده نی باز همان است که بود

۸

نشود صلح میان من و مفتی به خدای

تا خلافست در اطوار مسلمان و یهود

۹

نه مکافات فلک داد و نه پاداش زمین

آه از سینه گرم و مژه خون آلود

۱۰

نظم یغما همه مدح می و ذم صلحاست

وقت او خوش چو به از طاعت لعنست و درود

تصاویر و صوت

نظرات