
یغمای جندقی
شمارهٔ ۶۷
۱
یوسف مصری اگر جمال تو بیند
خویش به بازار پیر زال تو بیند
۲
ذوق خیال تو برده از دلم آرام
تا چه کند باز اگر جمال تو بیند
۳
یوسفش آید به دیده گرگ زلیخا
دیده به خوابش اگر خیال تو بیند
۴
سهل نگیرد خلاص مرغ دل من
در شکن طره هر که خال تو بیند
۵
هیزم دوزخ کند ز سدره طوبی
خازن جنت اگر نهال تو بیند
۶
خون که حرام است ریختن به همه کیش
گر همه صید حرم حلال تو بیند
۷
هر که مه نو بر آفتاب ندیده است
گو به رخ ابروی چون هلال تو بیند
۸
غنچه شود گل اگر تو رخ بگشائی
سرو خم آرد گر اعتدال تو بیند
۹
نیست دریغ ار ز دست شد سریغما
منزلت این بس که پایمال تو بیند
نظرات