
یغمای جندقی
شمارهٔ ۹۳
۱
همه تاب رخت از رشحه ساغر خیزد
ما خود از آب ندیدیم که آذر خیزد
۲
آن نه پیشانی و ابروی و خط آن خود فلکی است
کآفتابش همه از برج دو پیکر خیزد
۳
شاه حسنت به چه روی از سپه خط برگشت
فتح شاهان همه از پشتی لشکر خیزد
۴
خال کنج لب و ابروی تو برهان بسم آنک
ماهی از آتش و از آب سمندر خیزد
۵
غیر آن چهر و بر او زلف دل آویز که دید
باغ طاوس کز آن برج کبوتر خیزد
۶
به دل و ابروی و مژگان همه از باغ رخش
چشم بد دور کمان روید و خنجر خیزد
۷
جز بر آن پیکر نغز آن لب نوشین که شنید
شاخ طوبی که از او چشمه کوثر خیزد
۸
گو ببین لعل وی و اشک مرا هر که ندید
بستد از پسته و عنّاب ز شکّر خیزد
۹
آن دو خال ار نگرد شَسته بر آن چشمه نوش
از سر آب بقا خضر و سکندر خیزد
۱۰
غیر یغماست میان من و تو خود نفسی
در کنارش بنشین تا ز میان برخیزد
نظرات