فرخی یزدی

فرخی یزدی

شمارهٔ ۱۴۰

۱

شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم

ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

۲

دیدی آن تُرکِ خَتا دشمن جان بود مرا

گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم

۳

منزلِ مردمِ بیگانه چو شد خانهٔ چشم

آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم

۴

شرحِ داغِ دلِ پروانه چو گفتم با شمع

آتشی در دلش افکندم و آبش کردم

۵

غرقِ خون بود و نمی‌مرد ز حسرت فرهاد

خواندم افسانهٔ شیرین و به خوابش کردم

۶

دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشهٔ درد

بر سر آتشِ جورِ تو کبابش کردم

۷

زندگی کردن من مردن تدریجی بود

آنچه جان کَنْد تنم، عمر حسابش کردم

تصاویر و صوت

دیوان فرخی (غزلیات و قصاید و قطعات و رباعیات) به کوشش حسین مکی - فرخی یزدی - تصویر ۸۰

نظرات

user_image
جهن یزداد
۱۴۰۱/۰۳/۲۵ - ۰۹:۵۳:۵۰
این سروده در زمان خویش چنان آوازه داشت که همان دم شعرای افغانستان و بسیاری در ایران به  پیشبازش رفتند
user_image
شهاب
۱۴۰۱/۱۰/۰۳ - ۰۱:۳۰:۱۲
به راستی که زیباست
user_image
منوچهر قربانی
۱۴۰۲/۰۴/۰۷ - ۱۷:۴۰:۲۱
درود  ها بر شما   لذت بردم   خداوند همه  رفتگان موسیقی و شاعر گرانقدر فرخی یزدی و  عزیزان برنامه گلها را بیامرزد  و ماندگان عالم خاکی زنده باشند و خدا حفطشان کند  قربانی شیراز
user_image
لیلا خاوری
۱۴۰۲/۰۴/۰۸ - ۰۵:۵۵:۲۲
احمد ظاهر واقعا این شعر رو به شایستگی خوندند ، جای تحسین داره
user_image
محمود آزاد
۱۴۰۲/۰۸/۱۹ - ۰۷:۱۱:۴۶
تک تک بیتهاش یه غزله  ارزش هزار بار خواندن را داره و هر بارش گریه کردن زندگی کردن من مردم تدریجی بود آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم🥺  
user_image
نیما -ت
۱۴۰۲/۰۹/۱۸ - ۰۲:۱۴:۴۳
درود سپاس از خوانش آقای علی شاه‌پور.  در بیت ماقبل آخر شما بجای کلمه‌ی جور که در متن هست، هجر خواندین. دلیل بخصوصی وجود دارد؟  
user_image
اسماعیل .........
۱۴۰۲/۱۰/۲۴ - ۱۷:۱۴:۴۵
عالی