
فرخی یزدی
شمارهٔ ۱۴۰
۱
شب چو در بستم و مست از مِیِ نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
۲
دیدی آن تُرکِ خَتا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
۳
منزلِ مردمِ بیگانه چو شد خانهٔ چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
۴
شرحِ داغِ دلِ پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
۵
غرقِ خون بود و نمیمرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانهٔ شیرین و به خوابش کردم
۶
دل که خونابهٔ غم بود و جگرگوشهٔ درد
بر سر آتشِ جورِ تو کبابش کردم
۷
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کَنْد تنم، عمر حسابش کردم
تصاویر و صوت

نظرات
جهن یزداد
شهاب
منوچهر قربانی
لیلا خاوری
محمود آزاد
نیما -ت
اسماعیل .........